I think, therefore I am

"Act passionately, think rationally, be thyself"

I think, therefore I am

"Act passionately, think rationally, be thyself"

آمریکا، سرزمین فرصت ها | USA: Land of Opportunities

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۴۳ ب.ظ
 

لارس فون تریه، کارگردان محبوبم همیشه به مباحث اخلاقی و انسانی، اجتماعی و سیاسی در فیلم هاش علاقه داشته و برای بیان مشکلات انسانی و انتقاد سیستم های کنترل گر اجتماعی و جکومتی، و زشتی های رفتاری آدم ها خیلی بی پروا و حتی در بعضی مواقع افراطی در ساخت آثارش عمل کرده. این جسارت در نمایش تفکرات و دغدغه هاش، حتی به قیمت سانسور، مخالفت منتقدان و کاهش فروش و درآمد فیلم ها براش آب خورده! اما فون تریه از همون ابتدای کاریش نشون داد که به چهارچوب های سینمایی و تبلیغاتی خیلی پای بند نیست و با آغاز جنبش فیلمسازی "دگما 95" ؛ گامی بزرگ برای خلاقانه تر کردن تولید فیلم و تقویت انگیزه برای ساخت آثار ارزشمندتر برداشت و اسم خودش رو برجسته کرد.

usa land of oportunities

در ادامه همچین تفکرات ذهنی، تصمیم بزرگتری رو گرفت و ایده ساخت چند فیلم با محوریت تاریخ معاصر آمریکا (به نمایندگی از جامعه پیشرفته و متنوع انسانی) و بررسی مباحث اخلافی و اجتماعی در بین اونها رو در قالب پروژه ای با عنوان "آمریکا، سرزمین فرصت ها" آغاز کرد.

این مجموعه قرار بود در قالب سه گانه ای منتشر بشه، ابتدا "داگویل" Dogville در سال 2003 ساخته شد؛ فیلمی با سبک روایت بسیار خاص، تاحدودی خسته کننده برای مخاطبان، و موضوعی سنگین. فون تریه که پیش بینی کرده بود استقبال از فیلم زیاد نباشه، از بازیگری مطرح (نیکول کیدمن) در نقش اصلی استفاده کرد؛ ایده ای که تاحدی جواب داد و باعث شد در کنار ژانر خاص فیلم و داستان قابل تاملش، نگاه ها بهش جذب بشه.

داگویل

از جمله مباحثی که در داگویل مطرح شد میشه به موارد زیر اشاره کرد: 

  • نقد جامعه ای که مدعی آزادی و فرصته، اما در عمل براساس بهره کشی و سواستفاده از انسان ها بنا شده!
  • ضعف اخلاقی و اعتقادات سست انسانی؛ مردمانی که ابتدا با قصد خیر کمک میکردن، اما رفته رفته دچار توهم قدرت شدن و از نیروی انسانی استفاده غیراخلاقی میکردن! حتی اخلاق گرایان ظاهری و مدعی های روشن فکری، در نهایت وقتی در سیستمی معیوب گرفتار بشن، احتمال پشت کردن به باورهای خودشون و همراهی با قدرت زورگوی زشت انسانی رو پیدا میکنن!
  • نقد قدرت و بروز فساد؛ هرچقد که امکان تقویت قدرت گروهی از مردم ایجاد بشه، امکان تسلط بر سایر گروه ها و انجام کارهای زشت اخلاقی و انسانی و اعمال مجرمانه هم بیشتر میشه، یعنی اینکه حتی اگر قدرت بطور دموکراتیک بین انسان ها شکل بگیره، باز هم ممکنه به دیکتاتوری و زورگویی منجر بشه. 
  • بررسی انتقام به عنوان راه حلی برای مقابله با ظلم و فساد؛ آیا جامعه ای که رو به زوال اخلاقی و انسانی هست، امکان تغییر داره یا فقط باید نابود بشه؟!

در مورد عنوان خود فیلم هم جالبه که از ترکیب Dog و Ville (پسوندی برای نامگذاری شهر و محله ها، مثل آباد یا همون کلا خودمون!) استفاده شده. چرا سگ؟ سگ به عنوان موجودی که غریزه حیوانی دارد؛ با انسان ها از دیرباز همزیستی داشته و میشه گفت بخشی از تاریخ وجودی تمدن بشری محسوب میشه. سگ، در عین اینکه وفادار هست، اما ممکنه در شرایط سخت و بحرانی، فقط طبق غریزه و باطن حیوانی خودش عمل کنه و بفکر زنده بودن و امکان بقای خودش باشه. اتفاقی که در فیلم دیدیم، مردمانی مهربان و ساده، همانند سگ ها، ابتدا با میهمان خودشون خوش رفتاری می کردن، اما به مرور با پشت کردن به اخلاقیات، خوی حیوانی نوع بشر رو نشون دادن و اعمال زشتی رو مرتکب شدن. حتی خود نقش اصلی فیلم هم (گریس) ابتدا به مانند سگی زیبا و خوش برخورد به میان انسان ها اومد، اما رفته رفته با دیدن زشتی ها و سواستفاده شدن ازش، تبدیل به سگی وحشی شد و دست به انتقامی دلخراش زد! پس انسان، هرچقد که سعی کنه اخلاق مدار و اندیشمند باشه، اما بازهم نوعی حیوان هست، یکسری رفتارهای غریزی و وجودی داره و ممکنه نتونه کنترل خوی حیوانی خودش رو کامل در دست بگیره و در نتیجه تبدیل به موجودی زشت و متهوع بشه! 

مندرلی

فیلم دوم با عنوان "مندرلی" Manderlay در سال 2005 ساخته شد و این بار موضوعی جنجالی رو نشونه گرفت؛ نقد برتری نژادی سفیدپوست ها و بخصوص آمریکایی ها و روایتی از برده داری و استعمار. سبک فیلمسازی این فیلم هم به مانند قبلی، خاص و در فضایی تئاترگونه انجام شده که همچون اثر قبلی، بخاطر زمان طولانی و دیالوگ های مفهومیش، برای بسیاری خوشایند نبود.

داستان هم در ادامه ماجراجویی های نقش اول، این بار با بازیگری متفاوت؛ با ورود به شهری جدید بنام مندرلی، و مشاهده برده داری و بیگاری کشیدن از عده ای سیاهپوست روایت میشه. این بار گریس، از قدرت خودش برای اصلاح جامعه استفاده می کنه، برده داری رو لغو و آزادی رو به مردم هدیه میده. اما می بینیم که در ادامه، چون جامعه سالها با همین سیستم اشتباه برده داری، شکل گرفته و نسلها در اون زندگی کردن، توانایی تطبیق خودشون رو با شرایط جدید ندارن و بازهم از روی عادت و تفکر اشتباه، به مسیر گذشته برمیگردن و تلاش های آزادی بخش رو خراب میکنن. حتی خود همون منجی آزادی هم وقتی این حد از مقاومت در برابر زندگی اشتباه گذشته آدم ها رو می بینه، ناچار برای کنترل اونها مجبور میشه از آرمان هاش دست بکشه و دوباره سیستم اعمال قدرت و نوعی برده داری نوین رو شروع کنه. 

این همان نقطه بحث فیلم هست، آیا آمریکا و غرب، مدعیان دموکراسی و آزادی، با زور و قدرت، می توانند رفاه اجتماعی و اخلاق زیستی رو به جوامع هدیه بدن؟

فون تریه با زبان استعاری میخواد بگه که آمریکا و غرب، خودشون هنوز کامل از برده داری و نابرابری زدوده نشدن، اما قصد اشاعه دموکراسی و آزادی خواهی به جوامع دیگر هستن!

آیا صرف رهایی از ظالم و زورگو، جامعه پیشرفت می کند؟ یا نیاز هست که ابتدا تفکرات و باورها اصلاح شود؟ 

وقتی جامعه ای گرفتار سنت های اشتباه شده، امکان تفکر و آموزش از اونها گرفته شده، محدودیت های شدید زندگی آزاد برای اونها اعمال شده، بدون آماده سازی ذهنی، آموزش درست و آشنایی با زندگی بهتر، انقلاب و تغییر ساختار منجر به بهبود شرایط اونها نخواهد شد. تنها قدرت از شکلی به شکل دیگر منتقل میشه. پس آزادی و تغییرات، بدون صرف زمان، آموزش و تغییر عقاید؛ منجر به شکست و ظهور نوع جدیدی از قدرت میشه. اتفاقی که در تاریخ بارها دیدیم، کشورهایی که گرفتار نابرابری و دیکتاتوری بودن، با نفوذ قدرت های دیگر، به سیستم اشتباه دیگری تغییر پیدا کردن! چرا که قدرت هرچقد هم که با ظاهر خیر و آزادی وارد بشه، باز هم میتونه اثرات مخرب و ویرانگر داشته باشه.

پس با این توضیحات، مشخص شد که فیلم قصد به چالش کشیدن سیاست و جامعه مدعی آزادی آمریکا رو داشته، همین امر هم به مذاق مخاطبان آمریکایی، خوش نیامده و با انتقاد گسترده مخالفان رو به رو شده، استقبال از فیلم هم کمتر بود و از لحاظ درآمدی هم مشکلاتی رو برای کارگردان و گروه فیلمسازی بوجود آورد. همین سختی ها و بازخوردهای پیش اومده پس از ساخت این دو فیلم، کمی انگیزه رو برای ساخت فیلم سوم از فون تریه و مجموعه اسپانسری گرفت و از آنجایی که قرار بود آخرین قسمت سه گانه، بطور خاص بر شخصیت های سیاسی و درگیری های درون حزبی و اتفاقات ملی آمریکا بپردازه (با عنوان احتمالی Washington)، با واکنش منفی سرمایه گذاران مواجه شد و چند عامل دیگه از جمله آماده نبودن داستانی خاص که تکمیل کننده این پروژه بزرگ باشه و همینطور سختی های فیلمسازی برای خود کارگردان، باعث شد که قسمت سوم هنوز به سرانجامی نرسه. 

جان هرت بعنوان راوی فیلم / بازیگر نقش مرد فیلم نما

هر دو فیلم از یک صدا به عنوان روایت گر ماجرا برای تکمیل کردن داستان فیلم ها استفاده کرده، صدای بازیگر معروف، جان هرت (John Hurt) که نقش ماندگار در فیلم مرد فیل نما (The Elephent Man) ساخته استاد بزرگ دیوید لینچ رو بازی کرده. فردی که قربانی خشونت و نابرابری انسان ها شده بود و فقط بخاطر ظاهرش، مورد تمسخر و ظلم واقع شده بود. پس بنظرم، انتخاب این بازیگر، نه فقط به خاطر صدای خاصش، بلکه پیشینه بازیش در نقشی که خودش قربانی سیستمی غیراخلاقی بوده و رنج و سختی رو به معنای واقعی چشیده عامدانه صورت گرفته.

American Pictures

در تیتراژ انتهایی هر دو فیلم، تصاویری رو می بینیم که از مجموعه عکس های مستند عکاس دانمارکی به نام جیکوب هولت Jacob Holdt با عنوانjacob holdt American Pictures که در دهه 70 تهیه و منتشر شده، گرفته شده. این عکاس مستندساز، در سفری به آمریکای آن زمان، مدتی رو در بین مردم مختلف از سطوح فرهنگی و رفاهی گوناگون به عنوان مسافر و میهمان زندگی کرد و از شرایط زندگی، مشکلات خانواده ها و اتفاقات روزمره عکسبرداری انجام داد و مشاهدات خودش رو بهمراه عکس ها در قالب کتابی با همان عنوان "مجموعه عکس های آمریکایی ها"  با هدف بیان نژادپرستی و نابرابری های اجتماعی، عرضه کرذ. بخصوص نقش پررنگ یکی از گروه های افراطی نژادی در آمریکای دهه 70 و 80 که با عنوان "Ku Klux Klan" شتاخته می شدن، در انجام اعتراضات خیابانی و اعمال خرابکارانه و حتی مجرمانه و آزار و اذیت اقلیت های نژادی بویژه سیاهپوست ها، در تعداد زیادی از عکس های این مجموعه مستند به چشم میاد. این گروه با ظاهر خاصی که داشتن (لباس های سفید با کلاه های دراز و ترسناک شبیه روح)، باعث وحشت زیادی در بین مردم شده بودن و حتی با پلیس و نیروهای امنیتی درگیری های شدیدی داشتن. خشونت هایی همچون آتش کشیدن صلیب در خانه های افراد، تخریب اموال و مغازه ها، و در مواردی بطور وحشیانه ای سیاهپوست ها رو از طریق شیوه ای فجیع با عنوان لینچ کردن (Lynching) به قتل می رسوندن؛ به این صورت که اونهارو به قیر و مواد آتش زا آغشته میکردن، به صلیب و یا دار آویزان میکردن و آتش میزدن، یا زنده زنده می سوختن و یا مرده آتش میگرفتن! 

پس انتخاب مجموعه عکس هایی که به طور واقعی از دل جامعه آمریکای گرفتار با بی عدالتی، نابرابری و تفاوت های زیاد فرهنگی و رفاهی بدست اومده و تصویری واضح از یک نمونه جامعه درگیر با زشتی ها، اختلافات و بی اخلاقیات شده، به ما نشون میده، به بهترین شکل تکمیل کننده مفهوم پروژه فیلمسازی فون تریه در خصوص آمریکا: سرزمین فرصت ها، شده.

David Bowie – Young Americans

حتی انتخاب آهنگ پایانی هم به زیبایی صورت گرفته. قطعه ای با عنوان "Young Americans" اثر دیوید بویی بزرگ. این آهنگ در مورد رویای جوانان آمریکایی هست که روزهای سخت زندگی (آهنگ در دوران رکود اقتصادی دهه 70 منتشر شده) رو میگدرونن، ولی سعی میکنن پرانرژی و باروحیه باشن، گروهی درگیر عشق ها و روابط کوتاه مدت شدن و عده ای غرق در موادمخدر و لذت های مخرب. اما این سرگرمی ها، همه آسیب زا و ناسالم هستن، پس اون آرمان های زندگی پیشرفته و متعالی که قرار بود در بین مردم آمریکا رشد کنه و نتیجه بده، به سرانجامی نرسیده! هنوز با رویای آمریکای بزرگ فاصله داریم. آمریکایی که سیاستمدارانش دم از عدالت و پیشرفت و رفاه میزنن، اما خودشون هنوز درگیر فساد و لابی گری هستن، همچنان در درون جامعه تبعیض و نژادپرستی رو می بینیم، فقر و نابرابری در مناطق شهری همچنان وجود داره. بنابراین این آمریکا، هنوز با اون چیزی که تبلیغشو میکنن و وعده آزادی و پیشرفت و ترقی دادن، فاصله داره. جالبه که خود بویی بعنوان مهاجر به تازگی به آمریکا اومده بود و با واقعیت های زندگی آمریکایی ها بصورت ملموس تری رو به رو شده بود و این تناقض های تصویر آمریکا از بیرون با باطن واقعی زندگی آمریکا، برای خودش هم موضوع جالبی شده بود. در همون اوایل دوره اقامتش، با فرهنگ موسیقی سیاهپوست ها و بوِیژه سبک سول و R&B آشنا شده بود و همین هم باعث شد اثری رو در ارتباط با زندگی و فرهنگ اجتماغی مردم اونجا در قالب سبک بومی موسیقی آمریکایی بسازه و به نوعی تبدیل به سول سفیدپوست بشه، این آهنگ با استقبال بسیار زیادی مواجه شد و محبوبیت بویی رو در بین مردم آمریکا بیشتر کرد. بطور کلی ترانه، مثل یک فیلم مستندِ تند و تیز در مورد دهه هفتاد آمریکاست: عشقِ جوانانه که به بن‌بست می‌خورد، سیاستِ فرسوده پس از نیکسون، فشار اقتصادی، شکاف‌های نژادی و طبقاتی و رسانه تماشایی و مصرف گرایی. پس این آهنگ، به بهترین شکل مکمل موضوعات هر دو فیلم بود.

متن و ترجمه آهنگ:

آن‌ها درست پشت پل توقف می‌کنن.
پسر، دختر رو می‌خواباند (عشقبازی) و با خودش فکر می‌کنه:
«عجب زندگی عجیبیه… نکنه هنوز زیادی جوونم؟»
او را همان‌جا می‌بوسد.
دختر، حلقه‌اش را می‌گیرد، بچه‌هایش را هم. (روابط جنسی زودگذر و بی حساب کتاب!)

همه‌چیز برای او (مرد) فقط چند دقیقه طول می‌کشد، (خیلی زود ارضا میشه! و تموم، دوباره باز رابطه جدید...)
اما برای او (زن) هیچ‌جا نمی‌رسد.
خدا می‌داند، او هر چیزی را قبول می‌کرد…

🎶
تمام شب، او جوان آمریکایی را می‌خواهد.
رویایش همان جوان آمریکایی است. (بعد از تجربه این لذت های زودگذر، جوان آمریکایی با خودش می گه، خب پس آخرش چیه؟...)


از همان واشنگتن آمده‌اند.
نان‌آور خانه روی کف حمام از پا افتاده.

ما فقط برای همین بیست سال زندگی می‌کنیم
باید برای پنجاه سال بعدش بمیریم؟

🎶

یادت هست نیکسون را؟ (اشاره به رسوایی ریچارد نیکسون)
یادت هست قبض‌هایی که باید بدهی؟ (دوران رکود و هزینه های زیاد زندگی)
حتی دیروزت را یادت می‌آید؟ 

💿
نه تو عیاش و خوش گذرونی و نه پولدار زرنگ.
ی جاکش ثروتمند کادیلاک داره و ی خانم معمولی ماشین کرایسلر.
سیاهپوست احترام داره و سفیدپوست برنامه‌ سرگرم کننده «Soul Train» (ک برنامه تلویزیونی آمریکایی برای مخاطب سیاهپوست بود که از ۱۹۷۰ پخش می‌شد و شامل رقص‌های بسیار پرانرژی و اجراهای موسیقی بود.)
مادر درد می‌کشد، دست‌های تو می‌لرزه. 
(شنیدم امروز خبرها را ... وای پسر…) (احتمالا مادر در جریان کار اشتباه پسرش قرار گرفته، جرم و جنایتی رو انجام داده)
من یک سوئیت (آپارتمان مجهز) دارم و تو شکست حورده ای. (اشاره به اختلاف طبقاتی)
مگر مردی نیست که بگه «دیگه بسه»؟
مگر زنی نیست که بی‌پروا باهاش روبه‌رو بشم؟
مگر کودکی نیست که بشه بی‌قضاوت در آغوشش گرفت؟
مگر قلمی نیست که پیش از مرگ چیزی بنویسد؟
آیا خوشحال نیستی که هنوز چهره‌هایت را داری؟
مگر یک ترانهٔ درست‌وحسابی نیست که وادارم کند
بشکنم و گریه کنم؟

 david bowie - young americans  دانلود آهنگ  

They pulled in just behind the bridge
He lays her down, he frowns
Gee my life's a funny thing, am I still too young?
He kissed her then and there

She took his ring, took his babies
It took him minutes, took her nowhere
Heaven knows, she'd have taken anything

All night
She wants the young American
Young American, young American, she wants the young American
All night
She wants the young American

All the way from Washington
Her bread-winner begs off the bathroom floor
We live for just these twenty years
Do we have to die for the fifty more?

Do you remember, your President Nixon?
Do you remember, the bills you have to pay?
Or even yesterday?

You ain't a pimp and you ain't a hustler
A pimp's got a Cadi and a lady got a Chrysler
Black's got respect, and white's got his soul train
Mama's got cramps, and look at your hands shake
(I heard the news today, oh boy)
I got a suite and you got defeat
Ain't there a man who can say no more?
And, ain't there a woman I can sock on the jaw?
And, ain't there a child I can hold without judging?
Ain't there a pen that will write before they die?
Ain't you proud that you've still got faces?
Ain't there one damn song that can make me
Break down and cry?

 مشاهده تیتراژ پایانی فیلم داگویل 

 مشاهده تیتراژ پایانی فیلم مندرلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی