به مناسبت روز ملی وبلاگ نویسی!
از آشنایی خودم با وبلاگ نویسی بگم که از طریق داداشام بود؛ اون زمان دانشجو بودن و رایج بود بچه های هر ورودی ی وبلاگی برای صحبت کردن باهم و گذاشتن پست، داشتن. منم می دیدم که داداشام دارن تو اینجور وبلاگایی پست میذارن و دنبالشون می کنن، منو با مفهوم وبلاگ و صفحۀ مجازی آشنا کردن، خیلی خوشم اومد و برام هیجان داشت این کار، نتیجتاً اولین وبلاگمو سال 87 ساختم، اون زمان به اقتضای سنم که دورۀ راهنمایی بودم، مطالب کپی پیستی میذاشتم :)) البته من تو اون دوران، تفریح دیگه ای هم نداشتم، شهرمون طبیعت و امکاناتی که میشد ازش لذت برد و سرگرم بود نداشت؛ ناچاراً روی می آوردم به اینترنت و صفحات مجازی!
ی جندوقت که گذشت، با خودم گفتم اینجوری فایده نداره، باید مطالبم خاص باشن! این شد که از اینترنت و کامپیوتر هرچی بلد بودم، بصورت پستای آموزشی اونجا قرار میدادم. (الان اون وبلاگم بخاطر مشکلی که تو سرور بلاگفا پیش اومد؛ حذف شده، اما از طریق این لینک میشه نسخۀ بازیابی شده اش رو دید) به مرور به این نتیجه رسیدم که این مطالبم، با اینکه خودم مینوشتم، اما اون چیزی که واقعاً به درد بخور و ارزش وقت گذاشتن داشته باشن، نبود.
تو همون دوره، بازم به تاثیر از داداشم که تو حوزۀ فرهنگ و ادب و تاریخ منطقمون، فعالیت داشت و تو اون زمینه وبلاگ نویسی رو ادامه میداد؛ منم مشتاق شدم که با توجه به نبود ی آرشیو خوب از موضوعات فرهنگی و تاریخی و آداب و رسوم منطقمون تو اون سالا، پیرامون این موضوعات سعی کنم فعال باشم. ی وبلاگ دیگه ساختم و اونجا مطالبِ سیستان شناسی خوبی رو گذاشتم. تو همون سالا بود که فروم و سایتای گفت و گو محور، تو بورس بودن و ی مدتی هم اونجا فعال بودم.
این چالش باعث شد سری به وبلاگام و فعالیت های مجازی گذشته ام بزنم و اون خاطرات خوب و حسای شیرینی که همیشه با شور و شوق و به زحمت با خرید کارت اینترنت و دیال آپ وصل میشدیم به نت رو مرور کنم. چه دوران خوبی بود! چقد از کامنتای بقیه به وجد میومدم و هیجان داشتم که مطالبم به روز باشه و دیده بشه! چقد با کدای جاوا ور میرفتم تا ی قالب طراحی کنم، برای همدیگه کامنت میذاشتیم که به وبلاگ منم سر بزنین و در صورت تمایل، تبادل لینک کنیم! :))
اما بعنوان بهترین پست، اگه بخوام پستی رو انتخاب کنم، این پست رو میتونم عنوان کنم. الان که دوباره میخونمش، میبینم چقد دغدغۀ ارزشمندی داشتم، تو سن پونزده سالگی، اونجور متن و درد و دلی رو نوشتم! بازم که الان خوندمش، خیلی ناراحت شدم و احساس شرمندگی بیشتری کردم! :((
بعد از دوره ای که خیلیا (از جمله خودم) اومدن سمت شبکه های مجازی و برنامه های پیام رسان متنوع، اخیراً احساس کردم که دلم چقد برای وبلاگ نویسی تنگ شده و اصلاً نمیتونم اون حس و حالی رو تو اون گذشته ها داشتم و احساس آزادی و امکانات بیشتری که اینجا دارم رو با برنامه هایی مثه تلگرام و اینستاگرام، تجربه کنم.
حالا اینجام که دوباره بنویسم و دوستان و مخاطبین جدیدی رو پیدا کنم! به قول شاهین کلانتری، وقتی نمی نویسی، کمبود نوشتن رو احساس نمی کنی!
به بلاگرای قدیمی و دوستانی هم که تازه با وبلاگ نویسی آشنا شدن، توصیه میکنم این جنبش رو ادامه بدن و مطالبِ ارزشمندی رو منتشر کنن! (در این خصوص پیشنهاد میکنم نوشتار ارزشمند"جادوی بزرگ وبلاگنویسی" به قلم ناهید عبدی رو بخونین)
عجیبه که روز وبلاگنویسی فارسی داریم. زبونمونو بُریدن. وگرنه باید از خیلی چیزا میگفتیم. از اتاقای تاریکی که آدما رو بُردن به جرم وبلاگ نوشتن. به جرم داشتنِ عقیده شخصی که مثل عقیده اونا نبود. به جرم ایجاد اولین جرقههای شخصی بودن/خودبودن/تکرارِ سنت نبودن، به جرم بیرون اومدن از خفقان و تنگنا.
متاسفم. شعر شد.