I think, therefore I am

"Act passionately, think rationally, be thyself"

I think, therefore I am

"Act passionately, think rationally, be thyself"

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

تیرسیاس

در فرهنگ اساطیری یونان باستان،  تیرسیاس   Tiresias    (تیرسیا / تیریسیاس)  داستان جالبی داره.

بر اساس منابع، فرزند اوروس (اورسئوس) Everes و خاریکلو (کاریکلو / کریمن) Chariclo معرفی شده، مادرش خاریکلو؛ خدمتگزار آتنا Athena بوده و حتی گفته شده که نوعی پری (Nymph) هم بوده. خاستگاهش هم شهری به نام تبس (Thebes) بوده که از مناطق باستانی مهم در اون زمان محسوب می شده. خودش هم بعنوان فردی با قدرتی فراتر از انسان ها، که توانایی روشن بینی (Clairvoyance) و پیشگویی آینده (Seer) رو داشته و نقشی پیامبر گونه رو بین مردم پیدا کرده ازش یاد شده. اما چطوری این جایگاه رو بدست آورده، قسمت جالب این تاریخ باستانی هست.

دو روایت وجود داره،

روایت نخست به اینصورت هست که ازونجایی مادر تیرسیا، خدمتگزار نزدیک آتنا بوده، روزی بصورت تصادفی با صحنه حمام کردن آتنا مواجه می شه و آتنا هم از این اتفاق ناراحت شده و تیرسیا رو از طریق کور کردن مورد مجازات قرار می ده. مادرش بعد از این اتفاق، قصد دلجویی از آتنا رو می کنه و اون هم در جواب قدرت پیش بینی آینده و حتی ارتباط با پرندگان رو بهش می‌ده.

تیرسیاس در حال ضربه زدن به مارهای در حال جفت گیری

روایت دوم هم اشاره شده که تیرسیا در جنگل، دو مار رو در حال جفت گیری دید و اونارو از هم جدا و حتی با ضرباتی که میزنه مار ماده رو می کشه، این کار باعث میشه تیرسیا دچار نوعی جادو و سحر شده و تبدیل به جنس زن بشه. چندسال بعد که میگن هفت سال بعد بوده، همین صحنه مشابه رو یعنی، مارهای در حال جفت گیری رو می بینه و این بار واکنشی نشون نمی ده و همین باعث از بین رفتن سحر میشه و دوباره تیرسا تبدیل به جنس نر میشه.

این سرنوشت باعث شد در بحثی که بین زئوس (خدای خدایان یونان) و هرا (ملکه خدایان) در مورد میزان لذت جنسی در رابطه، شکل گرفته بود بعنوان موجودی که هر دو جنس رو تجربه کرده، در جایگاه داور و نظردهنده نهایی عمل کنه. پاسخ تیرسیا به این موضوع بحث، میزان ۹ برابری لذت بیشتر جنسی در بین زن ها بود. این جواب باعث خشمگینی هرا شد و عصبانیت خودش رو با کور کردن تیرسیا، نشون داد! زئوس هم در مقابل، قدرت پیشگویی رو بهش عطا کرد. 

در مجموع، تیرسیا شخصیتی بود که نابینا شده اما در عوض موهبت پیش بینی کردن وقایع رو بدست آورده. تیرسیا، در ادبیات و فرهنگ داستانی اساطیری یونان، چندباری ازش یاد شده و جایگاه مهمی داشته. از جمله در داستان های حماسی که توسط سوفوکلس Sophocles، از مشهورترین داستان نویس های (تراژدی نویس) یونان باستان و بطور خاص مجموعه تراژدی های سه گانه شهر تبای (Theban plays) که در مورد سرنوشت شهر تبس و فرمانروایان اون بوده، مثل ادیپ مشهور (Oedipus Rex) و آنتیگونه (Antigone). 

از اون طرف هم با توجه به تجربه دوگانه جنسیتی که داشته، در ادبیات و فلسفه هم جایگاه خاصی داشته و ازش بعنوان نمادی برای جنسیت زدایی  یاد می شه و حتی شخصیتی حماسی - الگویی در بین افراد دوجنس گرا هم هست و الهام بخش بسیاری از آثار هنری و ادبی بوده. از جمله میشه به فیلمی با عنوان تیرسیا Tiresia اشاره کرد.


فیلم تیرسا

فیلم در سال ۲۰۰۳ و به کارگردانی برتراند بونلو (Bertrand Bonello) ساخته شده. بونلو عموما فیلم هاش فضایی هنری و شاعرانه و حتی سوررئال داره و به بیان مفاهیم هویتی، جنسیتی و تاریخی علاقه خاصی هم نشون داده. با این پیش زمینه کاری، فیلم تیرسیا هم قصد داره با الهام گرفتن از داستان اسطوره ای این شخصیت، زندگی سخت و مشکلاتی که افراد دوجنسه باهاش مواجه میشن رو بیان کنه. از لحاظ داستان، کاملا ایده اصلی از سرنوشت تاریخی تیرسیا ساخته شده، اما با روایتی امروزی تر که همین خودش داستان فیلم رو وارد فضای سوررئال می کنه، بنابراین انتظار داستان منطقی و پایان دقیق رو نمیشه داشت. بیشتر هدف فیلم، نشون دادن رنج ها و دردسرهای زندگی ترنس جندرهاست و اینکه نگاه و واکنش نفرت انگیز و غیراخلاقی نداشته باشیم باهاشون. 

در مورد خود فیلم برام جالب بود که در صحنه ای که اندام جنسی برهنه نقش اول د ابتدایی فیلم رو می بینیم، واقعی نبود و حالا یا ترفند سینمایی بود و یا فرد دیگری اون صحنه رو اجرا کرد، موضوع جالبی شد واسم. بازیگر دو نقش ابتدایی و انتهایی فیلم هم متفاوت بود و اولی رو یک زن و دومی رو یک مرد انجام داده. امتیاز کلی فیلم هم خیلی بالا نیست و بیشتر موضوع فلسفی فیلم ارزش دیدن داره.

نکته قابل توجه دیگه از فیلم، چند رباعی از عمر خیام خطاب به تیرسیا خونده میشه! انتخاب شعری از خیام هم جالب بود، شاید به این خاطر که اشاره شده به پذیرش سرنوشت و تقدیر، مفهوم استفاده از فرصت های زندگی و گذرا بودن دنیا و همینطور علاقه شاعرانه خود کارگردان تاثیر زیادی در انتخاب شعری از خیام در طول فیلم بوده. تیرسا در فیلم، به طرز بدی باهاش برخورد میشه و رنج بزرگی رو تحمل میکنه، اما در ادامه، این سرنوشت و اتفاقات بد رو می پذیره و با ذهن روشن و امیدواری به زندگیش برمیگرده. مفهومی که در اشعار خیام هم به چشم می خوره و بجای شکوه و گلایه، باید زندگی رو ادامه داد و تقدیر و سرنوشت رو پذیرفت.

رباعی شمارهٔ ۳۴

در دایره‌ای که آمد و رفتن ماست

او را نه بدایت نه نهایت پیدا‌ست

کس می‌نزند دمی در این معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!

The circle we cross reveals not,

Neither beginning nor end.

Nothing pronounces the truth:

From where we come is where we go!

رباعی شمارهٔ ۳۱

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه افکندش اندر کم و کاست؟

گر نیک آمد‌، شکستن از بهر چه بود‌؟

ور نیک نیامد‌، این صور عیب که راست‌؟

The Master created all things,

But why condemn them
to imperfection?

If their images prove ugly,
whose fault is it?

And if beautiful,
why seek their ruin?

انتخاب این دو رباعی، به زیبایی بنظرم انحام شده و بیشترین همخوانی رو با داستان و مفهوم کلی فیلم داره، خصوصا رباعی آخر که اگر بخوایم با توجه به موضوع تیرسیا بیشتر صحبت کنیم، متوجه میشیم که تیرسیا هم در ابتدا هم شکل با پسرهای دیگر بوده، زیبا و بی نقص در نوع خودش، اما بعدا دچار دگرگونی جنسی و روحی میشه، و این تغییرات باعث تاثیرات منفی زیادی روش میشه، تغییراتی که خودش در اون نقشی نداشته و این هم بخشی از سرنوشت زندگی براش بوده، آفریننده این تیرسای زیبا و بی نقص، در ادامه زندگیش باعث دگرگونی اون میشه، کم و کاستی ایحاد می شه، اما ما عاچز از فهم چرایی این تغییرات هستیم، تغییرات و تناقض هایی که در میان انسان ها، موجودات و جهان هستی وجود داره، شاید فراتر از درک ما باشه، پس در نهایت چاره ای جز پذیرش و سازش با این ناملایمت های روزگار نیست! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۴ ، ۲۲:۰۵

ترس از ارتش سرخاوایل دهه بیستم میلادی در آمریکا همزمان بود با قدرت گرفتن جبهه شرق و تفکرات سوسیالیستی و کمونیستی، دولت آمریکا از این تبلیغات و افزایش هوادران تفکرات چپ نگرانی پیدا کرده بود و تصمیم گرفته شد جلوی این نفوذ بیشتر گرفته بشه. برنامه هایی برای کنترل و سرکوب این رغبت عام از جمله ترس از ارتش سرخ / Red Scare آغاز شد. در راس این تصمیم گیری، دادستان کل وقت اون زمان، شخصی به نام الکساندر پالمر بود که دستور بازداشت، تفتیش، بازجویی و حتی دیپورت بسیاری از مهاجران آمریکایی که تبار ایتالیایی و شوروی داشتند رو صادر کرد. این سلسله دستگیری ها که با عنوان "دستگیری های پالمر / Palmer Raids" شناخته میشه باعث سرکوب بسیاری از گروه های کارگری معترض، فعالان اجتماعی و انقلابی های معتقد به خط فکری آنارشیستی و کمونیستی شده بود. بسیاری بازداشت شدن و پرونده های قضایی بدون محاکمه های عادلانه تشکیل شد و موج بزرگی از خشونت و ترس در فضای اون زمان ایحاد شد. 

فعالیت اکثر گروه های انقلابی سوسیالیستی و آنارشیستی و کارگران و اتحادیه های معترض به شرایط کاری در ابتدا بصورت صلح آمیز بود، اماآنارشیست های ایتالیایی تعدادی از این افراد گروه های خرابکار و افراطی رو هم شامل می شدن و دست به خشونت و اعمال مجرمانه از جمله سرقت و قتل می زدن. یکی از این گروه های افراطی آنارشیستی، باندی از مهاحران ایتالیایی ساکن آمریکا، با عنوان "گالیانی - گالیانیست ها / Gallleanists " بودن که سردسته اونا "لوییجی گالیانی" بود که بعنوان رهبر جنبش فکری رادیکال آنارشیستی شناخته می شد و مردم رو به اقدامات خرابکارانه شامل بمب گذاری در خانه ها و محل کار قاضی ها و ترور شخصیت های سیاسی ترغیب می کرد و از این ظریق میخواست با دولت و نظام حاکم مقابله کنه و تفکرات خودش رو عملی کنه و از سیستم سرمایه داری و پلیس انتقام بگیره. در نهایت خود گالیانی توسط پلیس آمریکا دستگیر می شه و به روسیه دیپورت میشه، اما طرفداران و تفکراتش در جامعه باقی موندن و بیشتر هم شدن. 

این شرایط باعث شد که گروه های مهاجرِ خرابکار دیگه که هدفشون فقط دزدی و باجگیری بود، فعال تر بشن و سواستفاده کنن، در جریان یکی از همین بزهکاری ها، گروهی مسلح به یکی از کارخانه های کفش سازی شهر Braintree در ماساچوست، و به کارمندانی که مسئول انتقال پول و حقوق کارگران بودن حمله می کنن و دو نفر رو به قتل می رسونن و فرار میکنن. این اتفاق موجی از ناراحتی و ترس بیشتری رو ایحاد کرد و پلیس و دولت بلافاصله تحقیقات رو شروع کردن. پلیس در ارزیابی های اولیه فهمید که سارقین با ماشین فوردی این عمل رو انجام دادن و قرار کردن، پیگیری های بیشتر مشخص کرد این ماشین به نام شخصی هست که در حلقه افراد نزدیک گالیانی بوده و بعد از چندوقت ماشین رو در گاراژی پیدا کردن که از اون مکان برای برگزاری نشست های انقلابی و تبلیغات حنبش آنارشیستی گالیانی استفاده می شده. بنابراین پلیس، سعی کرد رد همه افرادی که در این گردهمایی شرکت داشتن رو بزنه و مورد بازجویی قرار بده. در یکی از همین ردگیری ها، پلیس دو فرد به نام "نیکولا ساکو / Nicola Sacco" و "بارتولمئو وانزتی / Bartolemeo Vanzetti" رو که عضو گروه فکری گالیاتی بودن در هنگام تلاش برای خرید بلیط به مقصد خروج از کشور دستگیر میکنن. 

چهره واقعی ساکو و وانزتی

نیکولا ساکو، کارگر کفش سازی و بارتولمئو وانزتی ماهیفروشی ساده، هر دو ایتالیایی و با سابقه همکاری با افراد گالیانی بودن، ساکو در هنگام دستگیری یک عدد اسلحه کمری همراهش داشت و وانزتی هم چاقویی به همراه تعدادی اعلامیه تبلیغاتی آنارشیستی رو حمل می کرد. این مدارک هنگام دستگیری، و همینطور ترس خودشون در لحظات اولیه بازداشت، باعث شد که پلیس به اونها خیلی شک کنه. این دو نفر تحت بازجویی های متعدد قرار گرفتن و با اینکه شواهد کافی و مستندی علیه اونها نبود که بعنوان عاملان سرقت و قتل، مورد اثبات قرار بگیرن، اما به دلیل اینکه سابقه همکاری با جنبش رادیکال گالیاتی رو داشتن و پلیس و دولت هم تحت فشار برای پیدا کردن مسئولیت سرقت بود، و همینطور نظام حکومتی تحت تاثیر سلسله اقدامات ترس از ارتش سرخ و موج مقابله با تفکرات چپ و آنارشیستی، قصد برخورد قاطع داشت، باعث شد که این دو نفر در جریان محاکمه های دادگاهی جانبدارانه و یکطرفه و با حمایت دادستان کل پرونده، که خودش فردی افراطی در برخورد با مهاجران و سرکوب جریانات انقلابی و تهدید منافع ملی به زعم خودش بود و با وحود اینکه حتی فردی سابقه دار که در زندان در مجاورت با این دونفر بود، اعتراف کرده بود که سرقت انجام شده، کار گروهی دیگر بوده و او اطلاعاتی از اونها داشته، ولی دادستان به خاطر تفکرات سخت و حتی تبعیض آمیز خودش، تصمیم به رد پیگیری این اطلاعات گرفت و نهایت حکم نهایی اعدام احرا شد.

این حکم سخت دادگاه، باعث تحریک بیشتر احساسات گروه های مخالف، و حتی اعتراض مردم خود آمریکا شد و در بسیاری از شهرها و حتی کشور های دیگه هم در حمایت از این دونفر و لغو حکم اعدام، تجمعات مردمی تشکیل بشه و با سیاست شدید سرکوب و برخورد ناعادلانه جکومت و دستگاه قضایی آمریکا، مخالفت های زیادی شکل بگیره. چندباری درخواست مجدد پیگیری پرونده شد، اما به دلیل سیاست اون موقع، به نتیجه ای نرسید و نهایتا این دو نفر قربانی نقشه های سرکوب و مقابله دولت و نظام در برخورد با قدرت گرفتن نفوذ جبهه فکری تهدیدآمیز آمریکا شدن. 

فیلم ساکو و وانزتی

داستان ناراحت کننده این دو نفر، تا مدت ها سوژه بسیاری از رسانه ها و گروه های فکری و معترض سال های بعدی شد، در خود ایتالیا این دو نفر طبعا محبوبیت بسیار بالایی پیدا کردن، بر همین اساس، فیلمی از سرنوشت اونها با عنوان "ساکو و وانزتی" در سال 1971 به کارگردانی "جولیانو مونتالدوGiuliano Montaldo" ساخته شد. 

فیلم از لحاظ روایی، کمی گنگ هست و شخصیت پردازی ها قوی نیست، من خودم که فیلم رو دیدم، بدون دونستن این پیش زمینه ها و اتفاقاتی که افتاده بود، درک درستی از ماجرا پیدا نکردم و مجبور می شدم در بسیاری از صحنه ها، برای فهم داستان در موردش مطلب بخونم. بهتر بود در ابتدای فیلم توضیحاتی اولیه داده می شد، در بسیاری از صحنه ها برای شناخت شخصیت ها و ارتباط اون ها با هم، مطالبی رو ذکر می کرد. اما از لحاظ بازیگری، دو شخصیت اصلی داستان، بازی بسیار گیرا و خوبی رو ارائه دادن، بخصوص نقش وانزتی که چهره ای انقلابی و سرسخت رو به بیننده نشون می داد. 

نکته ای دیگه که این فیلم رو قابل توجه کرده، موسیقی اون هست که حاصل همکاری با "انیو موریکونه" بزرگ هست که در طول فیلم و در لحظات متاثرکننده و احساسی، به زیبایی تونسته حس و حال اون شرایط رو بیان کنه. یکی از قطعات زیبای موسیقی متن فیلم رو اینجا براتون به اشتراک میذارم، بشنوید و لذت ببرید!  

Father, yes, I am a prisoner     ساکو و وانزتی - انیو موریکونه
پدر، بله، من یک زندانی هستم

Fear not to relay my crime
از گفتن جرمم نترس

The crime is loving the forsaken
جرمم این است که محرومان را دوست داشتم

Only silence is shame
فقط سکوت است که مایه شرمساری‌ست


And now I'll tell you what's against us
و اکنون به تو می‌گویم چه چیزی علیه ماست

An art that's lived for centuries
هنری که قرن‌ها زندگی کرده

Go through the fence of the schoolyard
از حصار حیاط مدرسه عبور کن

And speak out in the square
و در میدان فریاد بزن


موسیقی  فیلم ساکو وانزتی


We are the bread and the hunger  
ما نان و گرسنگی هستیم

We are the fist and the gun   
ما مشت و تفنگیم

We are the face of misfortune
ما چهره‌ی بدبختی‌ایم

The shadow of the sun
سایه‌ی خورشیدیم


They are burning paper in the trash can
آنان کاغذها را در سطل زباله می‌سوزانند

And the darkness is drawn
و تاریکی فرا می‌رسد

Sons of the silence and the fire
فرزندان سکوت و آتش

We are the ones
ما همان‌هاییم

علاوه بر این موسیقی متن زیبا، ترانه ای اختصاصی هم با همکاری موریکونه و خواننده ای به اسم "جون بائز / Joan Baez" (از خوانندگان فعال در سبک موسیقی انتقادی اجتماعی و سیاسی) برای این فیلم و با هدف اعتراضی مجدد به سیاست های مغرضانه دستگاه های دولتی حاکم، مخالفت با دستگیری های فعالان فکری انقلابی و محکوم کردن بی عدالتی های سیستم های استبدادی هم ساخته شده که پس از انتشار، با استقبال بسیار زیادی از سوی گروه های آزادی بخش و جنبش های مبارزاتی علیه سرکوب و استبداد فکری مواجه شد و تا سالها بعنوان ترانه ای انقلابی در نشست ها و راهپیمایی های انواع گروه های معترض به شرایط سیاسی و اجتماعی، پخش و با همخوانی های گسترده همراه می شد و همینطور در فیلم و مستندها هم مورد استفاده قرار گرفت.

  متن شعر این آهنگ با عنوان "Here's to You"، چند جمله ساده، اما با احساسی عمیق و پیامی روشن و دلگرم کننده و مشوق همراه هست: 

  درود بر شما نیکولا و بارتولومئو                                           Here's to you, Nicola and Bart


 در قلب های ما تا همیشه جاودان هستید                               Rest forever here in our hearts


آخرین لحظات زندگی برای شما بود  {با افتخاری بزرک اعدام شدید}   The last and final moment is yours


 رنجی که متحمل شدید، به مثابه پیروزی بود                                      That agony is your triumph

   Here's to You - Ennio Morricone and Joan Baez 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۱۴:۱۳