اگر می خواهی تمام نگرانی ها را کنار بگذاری، فکر کن آنچه می ترسی "احتمالاَ" رخ دهد؛ "قطعاَ" رخ می دهد.
احتمال زیاد خیلی از ماها دوران فرمانروایی "نرون"، امپراتور خودکامۀ روم، رو با عنوان یکی از بدترین و تیرهترین دوران امپراتوری روم باستان میشناسیم، اما نکتهای که ازش ممکنه بیخبر باشیم، اینه که سالهای ابتدایی حکومت نرون، از باشکوهترین دوران امپراتوری روم بوده که گاهاً با عنوان "عصر طلایی" ازش یاد میشه. اما این شکوفایی، بیشتر از همه مدیون مادرِ نرون و همینطور مشاور و آموزگار شخصیِ نرون، یعنی "Seneca" بوده.
Nero and Seneca by Eduardo Barrón
سنکا، که به جهت عدم اشتباه با پدرش، "سنکای جوان" هم مورد خطاب قرار گرفته، از فیلسوفان و نظریهپردازان بنام زمان خودش بوده و تا الان هم بسیاری از تفکرات و نوشتههاش مورد توجه قرار داره. سنکا که از بچگی، نرون رو مورد تعلیم و آموزش امور مختلف قرار داده بود، پس از به قدرت رسیدن نرون هم وظیفۀ مشاوره و راهنمایی امورات فرمانروایی و ادارۀ کشور رو به عهده داشت و از تاثیرگذارترین افراد در نرون بود. پس از چندسال فعالیت سنکا در دربار و ایفای وظیفۀ مشاوره، تصمیم به کنارهگیری از قدرت میکنه و زندگی شخصی خودش رو ادامه میده.
اما پس از تغییر رفتار و تفکرات نرون (متاثر از کشتن مادرش)، تصمیم به از میان بردن بسیاری از دوستان و همراهان قدیمیش میکنه و در این بین، سنکای معلم هم که به نوعی حکم پدر نرون رو داشت، قربانی خشم و دیوانگی امپراتور میشه و حسب دستور، میبایست از میان میرفت.
اوج حکمت آن است که یاد بگیریم سرسختی و لجاجت جهان را با واکنشهایی مثل فوران خشم، احساس بدبختی، اضطراب، ترشرویی، خودبرحق بینی و بدگمانی بدتر نسازیم.
سنکا که مدتها دوران خوش و باشکوهی رو تجربه کردهبود، حالا چارهای جز بدرود گفتن زندگی نداشت. اما وقتی که سنکا، دستور امپراتور مبنی بر قتلش رو شنید، انگار که مدتها منتظر این لحظه بوده و پیشبینش میکرده، بدون شکوۀ خاصی، مطیع جبر و بیعدالتی روزگار میشه و اقدام به خودکشی میکنه. (اشارهای به این موضوع تو چندپست قبل کرده بودم)
ما هرگز پیش از فرارسیدن بلایا منتظر آنها نیستیم، چه بسیار تشییع جنازههایی که از جلوی خانه های ما می گذرند؛ ولی ما هرگز به مرگ نمی اندیشیم. چه بسیار مرگهایی که نابهنگام هستند؛ ولی ما برای کودکان خود نقشههایی در سر می پرورانیم.
هرگز برای امشب به شما وعده ای نداده اند؛ حتی برای این ساعت، هیچ وعده ای نداده اند.
عاملی که باعث شد مشاور و سیاستمداری بانفوذ و قدرتمند همچون سنکا، با اون سابقۀ دوران خوش و بینظیر، این چنین بدون پریشانی و ناتوانی، تحمل شنیدن این خبر و کناراومدن باهاش رو پیدا کنه؛ ناشی از تفکرات نابش، زندگیِ در لحظه داشتن، غافل نبودن از اتفاقات ناگوار و آمادهکردن خود با جنبۀ تاریک رفتار انسانی بود.
هیچ چیزی نباید برای ما غیرمنتظره باشد. افکار ما باید از قبل آمادۀ رویایی با همۀ مشکلات باشد؛ و ما نباید به چیزهایی توجه کنیم که به وقوع آنها عادت داریم، بلکه باید به آنچه می تواند رخ دهد نظر کنیم.